سنگ قبر
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائمااز اشک شسته بود برسنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود برسنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمیشد نشسته بود روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خوردست غم دل ی اسم انقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت روز میلاد همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن میترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
نظرات شما عزیزان: